پانیساپانیسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

panisa

92/05/06 رستوران

بازهم امشب رفتیم رستوران سلوا پانیسا جون عزیزکم بخدا قسم خوردم اگر لوس هم بار بیایی نمی خوام چیزی برات کم بزارم چون همیشه خودم غمگین بودم با اینکه مادر داشتم و دارم باز هم انگار نیست اصلا نیست بخدا بی انصاف نیستم خیلی سرد ازمن بماند که چه کوتاهی کرده فقط در عجبم مادر شده اصلا دلش برای بچه اش نسوزه تنگ نشه نمی دونم الان قد تموم دنیا دلم گرفته مامانی پانیسا گاش اونقدر بزرگ بشی منو بفهمی که دیگه با وجود تو جای خالی هیچکس احساس نکنم حتی دیگه فراموش کنم دلتنگی رو پانیسا جوووووووووووووووووووون خدا رو هرروز شکر میکنم که تو رو دارم همین برای من بسه ...
8 مهر 1392

کارهای من و تو

برات برنج و خورشت کمی با پشت قاشق له میکنم و ماست قاطی میکنم تقریبا دوست داری با کلی ناز میخوری تخم مرغ اصلا نمی خوری دوست نداری هرچند دکترت خیلی تاکید کرد بهت بدم خرما خیلی با علاقه نه نمی خوری دنت هم دوست داشتی اما الان دیگه نمی خوری آب هم میگی ولی الکی می خوای بازی کنی بسگویت مادرهم که بدم دستت خونه پر میشه از مورچه باید تیکه کوچیک بزارم دهنت موز هنوزم بهت میدم نارگی دوست داری اماترشه هرچی باهات صحبت میکنم میگم بگو بابا نمی گی اصلا دوست نداری حرف بزنی راستی لی لی حوضک و دست داری قلقکت میاد دستت می کش عقب قلقلکی هستی زیاد کلاغ پر تازه یادت دادم اما فقط انگشتت میاری کنار انگشت من میزاری بادقت گوش میدی آها...
8 مهر 1392

دندون چهارم

به امید خدا به سلامتی دندون چهارهم توراهه درست خوشحالم دیر درآمده اما بازهم نگرانم و قصه میخورم ...
8 مهر 1392

یک کار جدید

بابا جدید یادت داده هرچی دهنت میزاری بگی هااااااااااااااااااااااااااام بلند و کشیده از 9ماهگی فکر کنم دس دسی بلد بودی اما لان علاوه برد اون هام گفتن دستم هم میزنی
8 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به panisa می باشد